loading...
مجله اینترنتی زردآلو
سیدحمید بازدید : 79 جمعه 14 مهر 1396 نظرات (0)

زنی را میشناسم من ?
که در یک گوشه ی خانه
میان شستن و پختن
درون آشپزخانه
سرود عشق میخواند
نگاهش ساده و تنهاست
صدایش خسته و محزون
امیدش در ته فرداست

زنی هم زیر لب گوید?
گریزانم از این خانه
ولی از خود چنین پرسد:
چه کس موهای طفلم را
پس از من میزند شانه؟

زنی با تار تنهایی?
لباس تور میبافد
زنی در کنج تاریکی
نماز نور میخواند

زنی خو کرده با زنجیر?
زنی مانوس با زندان
تمام سهم او اینست
نگاه سرد زندانبان

زنی را می شناسم من?
که می میرد ز یک تحقیر
ولی آواز می خواند
که این است بازی تقدیر

زنی با فقر می سازد?
زنی با اشک می خوابد
زنی با حسرت و حیرت
گناهش را نمیداند

زنی واریس پایش را?
زنی درد نهانش را
ز مردم می کند مخفی
که یک باره نگویندش
چه بد بختی ، چه بد بختی

زنی را می شناسم من?
که شعرش بوی غم دارد
ولی میخندد و میگوید
که دنیا پیچ و خم دارد…

تقدیم به بانوان عزيز سرزمينم

برچسب ها auv , شعر , شعر زیبا , nhsjhk , داستان ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 45
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 14
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 23
  • بازدید ماه : 151
  • بازدید سال : 2,182
  • بازدید کلی : 9,925